اخ که چقدر دلم تنگ شده براش,
برای تن سرد و شیرینش
برای شادی وجودش
برای اب شدنش ؛ اخ که دلم تنگ شده برای دوباره در دست گرفتنش
بگیرمشو من یخ کنم
اون تب کنه و تند تند اب بشه
بعدشم لبای کثیف و اغشته ی من به اون و دستمال نرم و خوش بوی مادر با گل رز درشت روش که می امد و بوسه ای بر لب کاکائویی من میزد.
قهقهه ی مادر که پسرم بزرگ شده سیبیل دراورده ؛ سیبیل کاکائویی.!!!
اخ که دلم تنگ شده برای بعد از ظهرها,بستنی ها,دستمال حریر مادر و خودش . خود مادر
گاهی منم قهر میکنم با خدا وقتی یادم می یاد یه روز تو بازی قایم موشک مادرم و قام کرد
مادرم رو یه جایی قایم کرد . من باختم من همیشه به خدا می بازم اما اون دفعه یه چیز گرون رو باختم
یه چیز خیلی گرون ؛ مادرم رو . مادر خودم رو