(تهران شهر بزرگ و پرشور ، اما بی روح . دو شبه هر شب میرم هفت حوض . چندتا دوست نوازنده پیدا کردم . آدمای عجیبین . برای پول میزنن . درحالی که با یه ماشین کروکی میان ! درکشون برام سخته ، همون طور که من برای اونا سختم . خلاصه که اونا به من میخندن من به اونا . شب آخر در این شهرفرنگ ... دلم براش تنگ میشه ، برای تهران بزرگ و مردم بی روحش . برای دغل بازی ها و دزدی های این شهر ، برای دست فروش های با کلاسش که اگه به چهرشون نگاه نکنی تو کف لهجه غلیط تهرونیشون میمونی . دلم برای تهران تنگ میشه ،شهر ایست بازرسی وسط خوشی های اوشان و فشم ! ای تهران ، تهران بزرگ و ایستگاه های متروی پیچ در پیچش ! که میخوای بری داخلشون باید برای سرازیری قبر صلوات بفرستی ! ت ه ر ا ن !
پ.ن امشب فقط یه قلیون تمباکو آتیش میکنیم ، تمباکو مصری ، سعی کنین درصورت فلزی بودن سرقلیون با فاصله ی بیشتر از ته آن تنباکو را قرار دهید .
پ.ن تهران منو یاد جنگل میندازه !!! برای آدم های ماجراجو غایت آرزوهاست